پایگاه اطلاع رسانی امام جمعه توپ آغاج

انعکاس فعّالیت های سنگر ولایت در شهر توپ آغاج

پایگاه اطلاع رسانی امام جمعه توپ آغاج

انعکاس فعّالیت های سنگر ولایت در شهر توپ آغاج

رسالت این وبلاگ انعکاس تلاشها و مواضع امام جمعه شهر توپ آغاج است.

نویسندگان
....خطبه های نماز جمعه
آخرین نظرات

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ

۰

نگاهی به زندگانی امام کاظم (علیه‌السلام)

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ

 

نگاهی به زندگانی امام کاظم (علیه‌السلام)

ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (ع) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء (محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ق واقع شد.

چگونگی به امامت رسیدن آن حضرت:

در زمان حیات امام صادق (ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده‌ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می‌دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطحمی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستند.

برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می‌کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

 

شخصیت اخلاقی:

او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می‌فرمود.

شبها بطور ناشناس در کوچه‌های مدینه می‌گشت و به مستمندان کمک می‌کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه‌ها می‌گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می‌کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره‌ای می‌رسید بی نیاز می‌گشت معذلک در اطاقی که نماز می‌گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

 

برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام:

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان می‌دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی‌دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می‌دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.

زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می‌پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می‌کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می‌ماند؟ امام فرمود:

می‌دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو‌ای پدر من) می‌گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

 

زندان نمودن امام و چگونگی شهادت:

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می‌کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می‌داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می‌خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می‌دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می‌خواهم که می‌خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می‌خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

عیسی پس از مدتی نامه‌ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

 

نجمه همسر امام:

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید که به او فرمودند: اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد. پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع) فرمود: پسرم! نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد. من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیکى کن. ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست‌ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند کرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک، ارزشى فراتر یافت.

 

فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

 

تأثیر علمی آن بزرگوار:

امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت.

 

سیره علمی

امام موسی کاظم (ع) در علم و دانش نیز سرآمد بود؛ هنوز کودکی بیشتر نبود که فقهای مشهوری چون ابوحنیفه از او مسأله می‌پرسیدند و کسب علم می‌کردند. ایشان از همان کودکی در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری است، شرکت می‌جست و روح و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب می‌کرد. در بحثهای علمی حضور می‌یافت و در میان بهت اطرافیان، فردی کهنه کار و قوی، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمی بود و این موجب محبوبیت آن حضرت نزد امام جعفر صادق (ع) و اصحاب گردیده بود.

ایشان پس از پدر نهضت علمی او را دنبال کرد و پیروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد هم آورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعیت برای این اقدام امام مساعد نبود، اما او از هر فرصتی برای تحقق این هدف سود می‌جست و لحظه‌ای از تلاش و کوشش باز نایستاد و در راه تکامل جنبش علمی و نهضت فرهنگی اسلام تلاش کرد و صدها محدث، مفسر و مبلغ تربیت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشیع پاسداری کند و حرکت آن را تداوم بخشد.

امام کاظم (ع) مردم را به تفکر و تعقل دعوت می‌کرد و متذکر می‌شد هر چیزی راهنمایی دارد و راهنمای عقل، تفکر است و از نشانه‌های تفکر، سکوت و خاموشی است. این خود سبب می‌شود افراد کمتر سخن بگویند و بیشتر بیندیشند تا حقایق را به دست آورند. ایشان در این خصوص می‌فرماید: «آدمی از سوی خدا دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهر، خدا و انبیا و ائمه‌اند و حجت باطن، عقل است».

یادگارهای علمی و فکری امام موسی بن جعفر (ع) که در کتابهای حدیث و فقه و کلام و تفسیر ثبت گردیده است یکی از بهترین و غنی‌ترین میراثهای علمی است که اصول زندگی و روشهای تربیتی و معارف ماوراءالطبیعه را با محکم‌ترین و استوارترین بیانها در اختیار پویندگان آن معارف قرار می‌دهد و اسرار آفرینش را با عالی‌ترین بیانات توضیح می‌دهد که امروز علم با آن همه پیشرفت و ترقی فراتر از آن گام ننهاده است.

یکی از یادگارهای علمی و کلامی امام کاظم (ع) ، حدیث شریف «عقل» است که مبانی کلامی و فلسفی مستحکمی دارد.

صدر المتألهین- در شرح و تقریط حدیث شریف عقل که امام (ع) به یکی از یاران خود بنام «هشام بن حکم» القاء فرموده است، چنین می‌نویسد: «این حدیث عقل در برگیرنده بزرگترین مشخصات و ویژگیهای عقل است که در محتویات خود معارف عالیه‌ای از قرآن مجید را دارد این حدیث شریف محتوی معارف پر ارج الهی است که همانند آن را در چندین مجلد از کتابهای عرفا و دانشمندان صاحب نظر نمی‌توان پیدا نمود. جامعیت حدیث از آن نظر است که اشاراتی به علم ماوراءالطبیعت فلکیات، روان شناسی، اخلاق، سیاست مدنی، تربیتی و... دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز سرشار و غنی است».

امام موسی بن جعفر (ع) بعد از رحلت پدر عالیقدرش مدیر دانشگاه وسیع و بزرگی بود که از پدر به میراث مانده بود. دانشگاهی که مدیریت علمی آن به امام واگذار گردید، در حال توسعه و گسترش و در برگیرنده هزاران دانشجو و استاد بود که در کلاسهای مختلف آن از مکتب پر فیض امام صادق (ع) دانش آموخته و اکنون مشغول گذراندن مدارج عالی تری از دانش و فضیلت بودند.

گروههای متعددی از متکلمان و فقیهان، فیلسوفان و محدثان، مفسران و مورخان، ادیبان و شاعران و دیگر طبقات مختلف علمی اکنون متوجه مقام علمی الهی امام موسی بن جعفر (ع) گردیده‌اند و از کمالات و فضایل و دانش بی پایان او بهره مند می‌شدند و گرد شمع وجود او را فرا می‌گرفتند تا مبانی مکتب فکری و علمی اسلامی را غنی تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامی را روشن تر و تابان تر نمایند.

امام موسی بن جعفر (ع) دانشمندترین و با فضیلت‌ترین مردم عصر خود بود و علم و دانش او همانند انبیا از منبع پر فیض الهام و کرامت الهی سرچشمه گرفته بود و در مکتب تربیتی خاندان رسالت و طهارت (ع) تکمیل و سرشار گردیده بود.

علی بن ابی حمزه یکی از سران و ارکان گروه واقفیه می‌گوید: در سال آخر عمر امام صادق (ع) نزد فرزندش، موسی بن جعفر (ع) رفتم و پرسیدم: «سن شما چقدر است؟»

فرمود: «19 سال»

گفتم: «پدرتان رازی را با من در میان گذاشته است. آیا می‌توانید بگویید آن راز چیست؟»

فرمود: «آری» و سپس تمام مطلب را بی کم و کاست بیان فرمود. علی بن ابی حمزه در جایی دیگر می‌گوید: نزد حضرت موسی بن جعفر (ع) بودم که 30 غلام را که از حبشه برای او خریده بودند، به محضرش آوردند. یکی از آنها که نیکو سخن می‌گفت با امام سخن گفت.

امام (ع) نیز با همان زبان جواب وی را گفت. آن غلام و نیز تمام جمع از این مسأله شگفت زده شدند. آنان گمان کردند امام زبانشان را نمی‌فهمد. ایشان به آن غلام گفت: من به تو پولی می‌دهم و تو به هر یک از این غلامان 30 درهم بپرداز. غلامان از محضر امام خارج شده به هم می‌گفتند: او - امام موسی کاظم (ع) - بلیغ تر از ما به زبان خود ما سخن می‌گوید و این نعمتی است که خداوند به ما ارزانی داشته است.

علی بن ابی حمزه گوید: به آن حضرت عرض کردم:‌ای فرزند رسول خدا! چنین دیدم که شما با این حبشی‌ها با زبان خودشان سخن گفتید؟! آن حضرت فرمود: آری. گفتم: در میان آنها تنها به آن غلام امر کردید؟! فرمود: بلی به او گفتم که در حق سایر بردگان نیکی کند و به هر یک از آنها ماهیانه 30 درهم بپردازد، چون او وقتی به سخن آمد از دیگران داناتر می‌نمود، او از تبار پادشاهان آنها بود. پس او را بر دیگران گماردم تا به نیازهای آنها رسیدگی کند. افزون بر این او غلامی راستگوست. سپس فرمود: شاید تو از اینکه من با آنان به زبان حبشی سخن گفتم در شگفت شدی؟ گفتم: به خدا سوگند آری. فرمود: تعجب نکن! امام به منزله دریاست که آنچه نزد اوست هیچ گاه تمام نمی‌شود و شگفتیهای او بیش از شگفتیهای دریاست.

 

کانون حکمت و اندیشه

امام صادق (ع) در تصدیق دانش و آگاهیهای علمی فرزند بزرگوار خویش می‌فرماید: فرزندم موسی به حدی آمادگی علمی دارد که اگر از تمام محتویات قرآن از او پرسش نمایی با دانش و علم کافی که دارد به تو پاسخ قانع کننده‌ای می‌دهد. او کانون حکمت، فهم، معرفت و اندیشه است.

در وسعت و تبحر علمی او کافی است که در نظر آوریم که دانشمندان و محدثان در فنون مختلف اسلامی از وی حقایقی نقل کرده‌اند که کتابها و دفاتر خود را با آنها پر ساخته‌اند بحدی که آن حضرت با لقب «عالم» شهرت یافته است.

عصر امام (ع) از نظر علم و دانش، یکی از درخشان‌ترین اعصار اسلامی بوده است، دانش و هنرهای گوناگون در آن عصر پا بر پلکان اعتلاء نهاده بود. عصر طلایی دانشها و هنرهای ظریف در دنیای اسلام آغاز گشته بود، در چنین عصری که دیوانها و کتابهای دانشمندان ایران، یونان و هند به زبان تازی ترجمه می‌شد و فلسفه و ادبیات و دیگر شاخه‌های علوم آن روز در اوج اعتلای نسبی خود بود، پیشوای هفتم ما را در محافل علمی دانشمندان و مجامع بحث و گفتگو و مناظره، عالم و دانشمند می‌نامیدند، تا آنجا که این عنوان در شمار القاب آن حضرت در آمده بود و این موضوع خود می‌رساند که وجهه علمی و فکری او در میان ناباوران امامت نیز پذیرفته شده بود.

شیخ مفید که خود از جمله پیشگامان علم حدیث و فقه و تاریخ در قرن چهارم می‌باشد در کتاب خود می‌نویسد: روایات متعدد و فراوانی در زمینه‌های مختلف علمی از وجود امام ابوالحسن (ع) روایت گردیده است که نشان می‌دهد او فقیه‌ترین و دانشمندترین فرد روزگار خود بوده است. ابن حجر هیثمی از دانشمندان اهل تسنن، می‌گوید: موسی کاظم (ع) وارث علوم و دانشهای پدر و دارای فضل و کمال او بود. وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری فوق العاده‌ای که از خود نشان داد، «کاظم» لقب یافت و در زمان وی هیچ کس در معارف الهی و دانش و بخشش، به پای او نمی‌رسید.

 

ویژگیهای اخلاقی

امام موسی کاظم (ع) ، در علم و حلم، تواضع و مکارم اخلاق شهرتی بسیار داشت و دانش وصف ناپذیر و صفات برجسته اخلاقی اش از او تندیسی از انسانی کامل ساخته بود. امام (ع) ، بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بی کران خویش تربیت می‌فرمود. شبها به طور ناشناس در کوچه‌های مدینه می‌گشت و به مستمندان کمک می‌کرد. مبالغی را در کیسه‌ها می‌گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می‌کرد. کیسه‌های موسی بن جعفر (ع) در مدینه معروف بود و اگر به کسی یک کیسه می‌رسید بی نیاز می‌گشت. با این حال در اتاقی که نمازش را به جای می‌آورد جز بوریا و مصحف چیزی در آن یافت نمی‌شد، زیرا در دودمان مقدس و تقوی و در بیت رفیع زهد و عبادت پرورش یافته بود؛ دودمانی که ایمان به خدا و عشق و علاقه به فضایل معنوی و خصایص انسانی از در و دیوار و جوانب زندگی آن می‌بارید و همگان شیفته و دلباخته عبادت و ستایش پروردگار بودند.

زیباترین ساعات زندگی ایشان هنگام خلوت کردن با آفریدگارش سپری می‌شد و لذت بخش‌ترین اوقات عمر او را نماز و انجام فرایض الهی تشکیل می‌داد. هنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و عواطف خود، متوجه کمال مطلق و معبود بی همتا می‌گشت و قطره وجود خود را به اقیانوس بی کران هستی بخش جهان پیوند می‌داد، قطرات اشک شوق بی اختیار بر صورتش می‌نشست و آرام آرام بر زمین می‌غلتید. پس از انجام فرایض و واجبات به مستحبات می‌پرداخت، نافله شب را تا وقت فریضه صبح ادامه می‌داد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقیبات و دعاها می‌پرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در این حالت روحانی باقی می‌ماند.

 

شیوه‌های مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام

محورهای فعالیت امام

اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امام در چند محور قابل بررسی است که به مواردی اشاره می‌کنیم:

محور نخستین: برنامه ریزی فکری و آگاهی بخشی در زمینه مسائل اعتقادی و چاره گری در روبرو شدن با عقاید منحرف و انگیزه‌ها و واپس گرایی‌های شعوبی و نژاد پرستی و عقاید مختلف دینی.

از خطرناک‌ترین این تبلیغات زهرآگین، تبلیغ افکار الحادی و کفرآمیز بود که قلب و دل نوجوانان را نشانه گرفته بود. موضع امام موسی (ع) در برابر این تبلیغات، آن بود که با دلایل استوار در برابر آن بایستد و با پوچی و بی مایگی آن به معارضه برخیزد و دوری آن را از منطق و واقعیت توضیح دهد و عیوب آن را باز گوید تا آن جا که گروهی انبوه از پیروان آن عقاید پوچ به اشتباه خود فساد خط مشی اتخاذی خویش اعتراف کردند و به این دلیل جنبش امام درخشندگی یافت و قدرت علمی آن حضرت منتشر گردید. چندان که گروهی بزرگ از مسلمانان از آن پیروی کردند و آن را پذیرفتند و این امر بر مسئولان حکومت گران آمد. از این رو آنان را تحت فشار و شکنجه قرار دادند و در زمینه‌های عقیدتی آنان را از گفت وگو باز داشتند، تا جایی که امام موسی (ع) ناچار شد به هشام (یکی از اصحاب خود) فرستاده‌ای گسیل دارد و او را هشدار دهد تا به علت خطرهای موجود، از سخن گفتن خودداری کند و هشام تا مرگ مهدی، از سخن گفتن خودداری کرد.

گروهی کثیر از بزرگان، دانشمندان و راویان حدیث از کسانی که در دانشگاه بزرگ امام صادق (ع) تحصیل می‌کردند، هنگام اقامت او در یثرب، پیرامون امام موسی (ع) گرد آمدند و ایشان با توانایی و تسلط بسیار بر فقه اسلامی، آرا و عقاید خردمندانه در فقه اسلامی ابراز کردند.

بسیاری از احکام اسلامی به امام کاظم (ع) منسوب است که در باب حدیث و فقه، تدوین شده است و دانشمندان و راویان حدیث همواره با آن افاضات علمی، همدم شده بودند و احادیث و گفت و گوها و فتواهای او را ثبت می‌نمودند.

سید بن طاووس چنین روایت کرده است که یاران و نزدیکان امام (ع) در مجلس او حاضر می‌شدند و لوح هایی در آستین‌ها داشتند. هرگاه او کلمه‌ای می‌گفت یا در موردی فتوا می‌داد، به ثبت آن مبادرت می‌کردند.

محور دوم: نظارت مستقیم بر پایگاه‌های مردمی و طرف داران و پیروان خود و هم آهنگی با آن‌ها و در پیش گرفتن مواضع سلبی و منفی در برابر حکومت، به منظور ناتوان کردن حکومت از نظر سیاسی و بریدن از آن و حرام کردن تماس با آن و به محاکم دادگستری دولتی دعوی نبردن و شکایت نکردن، به منظور آماده کردن وسایل سقوط حکومت و نابود کردن آن از نظر سیاسی.

چیزی که امام (ع) را دلیر ساخت تا چنین موضع استواری داشته باشد، آن دگرگونی آشکار و گستردگی و انتشار پایگاه‌های مردمی ایشان بود. این مطلب با جنبش امام (ع) و فعالیت‌های منفی او نسبت به حکومت منحرف عباسیان و فرا خواندن او در حرام دانستن یاری کردن حکومت در هر زمینه ای، هم آهنگ شده بود. موضع منفی امام در گفت و گو با یکی از اصحاب (صفوان) آشکار می‌گردد:

-‌ای صفوان! همه چیز تو پسندیده است جز یک چیز.

- فدایت شوم، آن چیست؟

- کرایه دادن شترهایت به این ستمکار؛ یعنی هارون.

- به خدا سوگند، آن‌ها را از جهت تکبر و خودخواهی و یا شکار و سرگرمی کرایه نداده ام، بلکه برای این راه (مکه) کرایه داده ام و خود همراهی با شتران را برعهده نمی‌گیرم بلکه غلامانم را با آنان می‌فرستم.

- پس امام او را گفت:‌ای صفوان! آیا کرایه ات برعهده آنان است؟

- آری، فدایت گردم.

- آیا دوست می‌داری زنده بمانند تا کرایه تو را بپردازند؟

- آری.

- پس فرمود: هر کس بقای آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر کس از آنان باشد وارد آتش گردد.

 

امام علی (ع) علی بن یقطین، یکی از بزرگ‌ترین یاران خویش را از این فرمان استثنا کرد و اجازه داد تا منصب وزارت در روزگار هارون عهده دار شود و پیش از او، منصب زمام داری را در ایام مهدی بپذیرد. او نزد امام موسی (ع) رفت و از او اجازه خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند، اما امام (ع) او را از این کار باز داشت و گفت: چنین مکن، ما به تو آموخته شده ایم و برادران تو به سبب تو عزت دارند و به تو افتخار می‌کنند. شاید به یاری خدا بتوانی شکسته‌ای را درمان کنی و دست بینوایی را بگیری یا به دست تو مخالفان خدا درهم شکنند.‌ای علی! هر کس مؤمنی را شاد سازد، اول خدای را، دوم پیامبر و در مرحله سوم ما را شاد کرده است.

محور سوم: بیدار کردن وجدان انقلابی امت از راه تشویق آنان برای شورش و مبارزه: علویان، شورش و مبارزه را به کار گرفتند تا وجدان و اراده اسلامی را از سقوط در برابر حکام منحرف، نگاه دارند. در این میان پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نیز از متعهدان این راه و روش پشتیبانی می‌کردند.

 

سیره امام

امام کاظم (ع) هرگز در برابر طاغوت‌ها سر خم نکرد و تسلیم آن‌ها نشد، بلکه درست در مقابل آن‌ها گام برمی داشت و به دلیل تحمل و مقاومت و ترش رویی و گرفته خاطر بودن از کارهای ناشایست آن‌ها به او کاظم می‌گفتند؛ چنان که امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: پایین‌ترین درجه نهی از منکر آن است که انسان به چهره خشم آلود با گنه کاران برخورد کند.

موضع گیری امام کاظم (ع) در برابر طاغوت‌ها به قدری قاطع و جدی بود که آن حضرت یکی از شاگردانش به نام «زیاد بن سلمه» را از همکاری با دستگاه طاغوت نهی کرد. او گفت: من عیال مند و آبرومندم و نیازم باعث شده که در دستگاه آن‌ها کارم کنم تا مخارج زندگی خویش را تأمین نمایم. امام به او فرمود: هر گاه من از بالای ساختمان بر زمین سقوط کنم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است از این که عهده دار کاری از کارهای آن‌ها گردم یا بر فرش یکی از آن‌ها گام بگذارم.

سیره امام کاظم (ع) نشان می‌دهد آن جا که بحث دفاع از دین مطرح است امام تا مرز شهادت پیش می‌رود و ذره‌ای سیاسی کاری و تساهل و سازش در جود مبارکش پیدا نمی‌شود. امام، از دو سلاح تقیه و زندان برای دفاع از دین استفاده می‌کند و در جاهایی که دستش باز باشد به ترویج و اقامه احکام دین می‌پردازد. آن چه به نام مدارا و تساهل در زندگی امام کاظم (ع) رخ داده، به زندگی شخصی و گذشت و ایثار آن حضرت مربوط است. نمونه‌های زیر گوشه‌ای از برخورد امام کاظم (ع) در جهت عزت و صلابت دینی، اقامه عدل و برپایی حدود الهی است.

 

1-صلابت در اجرای حدود

یکی از ویژگی‌های مهم حکومت اسلامی، اجرای حدود الهی بدون هیچ ملاحظه و مسامحه است. اگر در حکومتی حدود الهی برای توده مردم که دستشان به جایی نمی‌رسد به شدیدترین وجه جاری شود ولی وقتی که نوبت به دانه درشت‌ها می‌رسد، هزار و یک حیله برای تخفیف مجازات آنان به کار رود، آن نظام از اسلام دور شده است. امام کاظم (ع) درباره اجرای حدود می‌فرماید: منفعت اقامه حد برای خداوند در روی زمین از بارش چهل روز برای باران بیشتر است. و این که در قرآن آمده است: «یحیی الارض بعد موتها؛ خداوند زمین مرده را زنده می‌کند»، منظور زنده کردن به وسیله قطرات باران نیست، بلکه منظور این است که خداوند مردانی را در روی زمین برمی گزیند تا عدالت را برپا دارند و با اقامه عدل، زمین را زنده کنند.

اسحاق بن عمار می‌گوید: «از امام موسی بن جعفر (ع) در مورد چگونگی و کیفیت اجرای حد بر شخص زناکار پرسیدم، فرمود: شدیدترین نوع تازیانه بر او زده شود.»

 

2- ممنوعیت بازی با مقدسات

امام موسی بن جعفر (ع) می‌فرماید: «اگر کسی نزد حاکم فاسقی برود و برای این که دنیایش آباد شود، آیاتی از قرآن را برایش بخواند، برای هر حرفی که از دهانش خارج می‌شود، ده بار لعنت می‌شود.»

 

پاسداری از سنگر امامت و گسترش زمینه قیام همگانی

امام کاظم (ع) با وجود فعالیت‌های علمی و تربیت شاگردان و دانشمندان بسیار، مانند سایر ائمه بزرگوار به فعالیت‌های سیاسی نیز مشغول بودند و با حکام جور مبارزه می‌کردند؛ از جمله:

1- رسیدگی و نظارت مستقیم بر نیروهای طرف دار خود و هم آهنگ ساختن آنان در موضع گیری منفی در برابر حکومت عباسی.

2- امام (ع) به طرف داران خود دستور می‌داد تا هرگونه معامله و رابطه‌ای را در هر سطحی با حکومت عباسی قطع کنند.

3- مبارزه با تجمل پرستی خلفا: اخلاق و سیره امام کاظم (ع) در مبارزه با تجمل پرستی خلفای بنی امیه و بنی عباس و وابستگان، آنان شنیدنی است. حاکمان و والیان این دو طایفه، مالیات و خراجی را که از مردم می‌گرفتند به جای مصرف در عمران و آبادی کشور و رفاه مردم، صرف عیاشی و بنای کاخ‌های مجلل و اشرافی می‌نمودند.

 

در روایات تاریخی آورده‌اند که: هارون، کاخ مجللی در بغداد ساخت و برای نشان دادن عظمت و شکوه ظاهری خود، موسی بن جعفر (ع) را بدان جا برد و در حالی که مست قدرت بود با لحنی آمیخته با تکبر پرسید: این قصر چگونه است؟ فرمود: خانه فاسقان است؛ همان کسانی که خداوند درباره شان فرموده است: «به زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق تکبر می‌ورزند از ایمان به آیات خود منصرف می‌سازیم، (به طوری که) اگر هر آیه و نشانه‌ای را ببینند به آن ایمان نمی‌آورند و اگر راه هدایت را ببینند آن را راه خود انتخاب نمی‌کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند آن را برمی گزینند. (همه این ها) برای این است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»

- هارون که از پاسخ امام (ع) سخت ناراحت شده بود با التهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟

- امام فرمود: این خانه پس از زمانی از آن شیعیان ماست ولی (در شرایط فعلی) مایه فتنه و آزمایش دیگران است.

- هارون: (اگر از آن شیعیان است) پس چرا صاحب خانه، آن را باز نمی‌ستاند؟

- امام: در حال عمران و آبادی از صاحبش گرفته شد و تا آباد نگردد آن را پس نمی‌گیرد.

 

4- عبادت: هر انسانی که خدا را به خوبی بشناسد عبادتش بیشتر و کامل تر می‌شود. به همین دلیل عبادت امام کاظم (ع) یکی از ویژگی‌های مهم آن حضرت به شمار می‌رود و سلاحی کارساز در برابر خدعه‌های هارون بود. در زیارت نامه آن بزرگوار چنین می‌خوانیم: «درود بر موسی بن جعفر (ع)، آن که شب را تا سحرگاه با عبادت و استغفار پیاپی زنده می‌داشت، هم پیمان سجده و گریه‌های سرشار و مناجات بسیار و ناله و زاری پیوسته بود.»

هنگامی که به دستور هارون به زندان افتاد، عرض کرد: «پروردگارا! مدت‌ها بود از تو می‌خواستم مرا برای عبادت خویش فراغت دهی، اینک خواسته ام را برآوردی، پس تو را بر این امر سپاس می‌گویم.»

 

نفوذ سیاسی امام در دستگاه خلافت

در میان نزدیک‌ترین افراد دستگاه هارون، شیعیان وجود داشتند. حق و حقیقت، خودش یک جاذبه‌ای دارد که نمی‌شود از آن غافل شد. «علی بن یقطین» وزیر هارون و شخص دوم مملکت است، ولی شیعه است و در جهت اهداف امام موسی بن جعفر (ع) حرکت می‌کند، اما ظاهرش با هارون است.

در میان افراد فعال در دستگاه هارون اشخاصی بودند که آن چنان مجذوب و شیفته امام بودند که حد نداشت، ولی هیچ گاه جرأت نمی‌کردند با امام تماس بگیرند. بعضی از این افراد و گروه‌ها عبارت‌اند از:

برامکه: گروهی از مورخان به اشتباه معتقدند که «برامکه» از امام هفتم سعایت می‌کردند و در قتل آن حضرت دست داشتند. با دقت در کتاب‌های تاریخی معتبر، اشتباه آنان معلوم می‌گردد و حقیقت، در شیعه بودن خاندان برامکه و دوستی آنان با امام جلوه گر است. شاید یکی از علل نابودی برامکه و قتل عام آنان، روابط ایشان با خاندان علوی بود.

همسر هارون: همسر خلیفه ستم گر، زنی پاک دامن و دوست دار علی (ع) و خاندان علوی بود و خود را موظف به یاری امام موسی بن جعفر (ع) می‌دانست و گاهی سکه‌های زرین فراوانی را به طور مخفیانه برای امام ارسال می‌داشت و حتی یکی دو مرتبه هم هارون او را سرزنش کرد، اما وی تقیه و انکار نمود.

وزیر و مشاور خلیفه: حکومت عباسی از روابط مردم با خاندان امامت و عصمت جلوگیری می‌کرد و تماس با فرزند بزرگوار اسلام و کسب فیض از آن منبع نور در پیش گاه خلیفه، جرمی نابخشودنی محسوب می‌گردید، اما از آن جا که حق همیشه پیروز است، مشاور دستگاه حاکم از ارادت مندان امام هفتم است.

مقام والای علی بن یقطین، یار مخلص امام کاظم (ع) بر کسی پوشیده نیست. او همان کسی است که حضرت موسی بن جعفر (ع) در شأنش فرمود: «یا علی: ان لله تعالی اولیاء مع اولیاء الظلمه، لیدفع بهم عن اولیائه و انت فیهم یا علی؛ همانا خداوند را دوستانی است که با ظالمان طرح دوستی می‌ریزند تا بدین وسیله بتوانند از اولیای خدا دفع ظلم کنند و تو از جمله آنان هستی.»

بدیهی است که وجود این اشخص در درباره و تحف و هدایایی را که برای امام ارسال می‌داشتند در کار تبلیغات و مبارزات شیعیان بسیار مؤثر بود.

 

قیام‌های علویان

1- فاجعه فخ

غم بارترین حادثه و فاجعه‌ای که جهان اسلام در سال 169 هجری با آن روبرو شد همان پیش آمد ناگوار فخ بود که با حادثه کربلا، در دردها و آلامش برابری می‌کرد، زیرا در این فاجعه، حرمت پیامبر (ص) و عترت و اولادش از میان رفت. عباسیان در این فاجعه، سرهای علویان را بر روی نیزه‌ها کردند و همراه اسیران در میان شهرها گرداندند و بدن‌های پاکشان را روی زمین افکندند، بدون آن که دفن کنند.

پرچم دار این قیام بزرگ، حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی ابن ابی طالب (ع) بود که عبادت و بندگی پدر و مادرش، آنان را به «زوج الصالح» مشهور ساخته بود. بخشندگی، سخاوت مندی، عبادت پیشگی و اوصاف پسندیده و نیک وی موجب شد تا علویان و مردم حجاز او را رهبر قیام خود بدانند.

قیام حسین بن علی، شهید فخ، در پی برخورد ناروای والی مدینه با علویان بود که بدون هیچ گونه برنامه ریزی قبلی و هم آهنگی با نواحی دیگر آغاز گردید. بیشتر علویان و فقها و زهاد مدینه با وی بیعت کردند. حسین، مردم را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و رضایت از خاندان رسول، دعوت و کلمه «حی علی خیر العمل» را که شعار شیعه شده بود در اذان وارد کرد. برخورد یاران حسین با سربازان والی شهر موجب فرار کارگزاران عباسی شد و شهر به دست حسین و یارانش افتاد. حسین با جمعی از یارانش خدمت امام کاظم (ع) رسیدند و مقصود و برنامه خود را اعلام نمودند. امام رو به او کرد و گفت: «تو به طور مسلم کشته می‌شوی، پس شمشیرها را تیز کن، زیرا این مردم فاسق اظهار ایمان می‌کنند اما در دل، دورویی و شرک خود را پنهان می‌دارند.»

امام کاظم (ع) با وی بیعت نکرد ولی او را به دقت عمل و آمادگی فرا خواند و از اعتماد به مردم فاسق و منافق برحذر داشت و خبر شهادتش را به وی داد.

حسین، با سیصد نفر از یارانش از مدینه منوره به سوی مکه حرکت کرد و ارتش عباسی در محل فخ راه را بر او و یارانش بستند. ابتدا فرمانده لشکر عباسی، حسین را به هدیه و امان فرا خواند ولی او نپذیرفت، لذا پیکار در صبح روز هشتم ذی الحجه سال 169 هجری از سوی سپاهیان عباسی آغاز شد. حسین و یارانش در یک عملیات غافلگیرانه از دو سوی مورد حمله قرار گرفتند، آنان با کمال شهامت و دلاوری جنگیدند ولی از همه طرف محاصره شدند و حسین و بسیاری از یارانش کشته و زخمی شدند و بار دیگر حادثه کربلا تکرار شد. سرهای شهدا را بریدند و سه روز جنازه شهدا بر روی زمین باقی ماند.

اگرچه قیام حسین به شکست منجر شد ولی پی آمد آن در قیام‌های دیگر تبلور یافت.

امام موسی کاظم (ع) در برابر فرماندهان عباسی از حسین دفاع کرد و فرمود: «از این جهان رفت در حالی که مسلمان، صالح و روزه دار بود و امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد و در میان خاندان ما همانندش نبود.»

 

2- قیام ادریس بن عبدالله در مغرب

یکی از زخمی‌های واقعه فخ، ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن (ع) برادر نفس زکیه بود. وی پس از مراسم حج، به همراه حجاج مصر و افریقیه به همراه راشد اوربی، غلام خود، از راه دریا به مصر رفتند. در مصر، عامل برید مصر، مردی شیعی به نام واضح بود که به ادریس و غلامش کمک کرد تا از دست مأموران بازرسی راه‌ها به سلامت نجات یابند. ادریس پس از اقامتی کوتاه در قیروان به سوی مغرب رفت و با کمک راشد، غلام خود، موفق شد در رمضان سال 172 هجری از قبیله بربر اوربه برای خود بیعت بگیرد. وی در خطبه بیعت خود بر عمل به کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) و برقراری عدالت و مساوات و جهاد با دشمنان خدا و گناه کاران و امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرد. پافشاری ادریس در برقراری عدالت و مساوات به سبب نیاز اجتماعی بربرها بود، زیرا آنان از ستم گری و تعصب و تبعیضات والیان عرب به شدت ناراضی و آماده مخافت بودند. اردیس با همکاری قبایل بربر، بر شهرهای مغرب اقصی تا اقیانوس اطلس (حدود مراکش کنونی) دست یافت.

هنگامی که اخبار شکل گیری دولت ادریس به هارون رسید، با یحیی برمکی در این باره مشورت کرد. یحیی پیشنهاد کرد یکی از متکلمان و فقهای زیدی به نام سلیمان بن جریر مشهور به شماخ را به عنوان طبیب به نزد ادریس بفرستد تا وی را مسموم کند. هارون نیز با وعده پاداشی بزرگ، سلیمان بن جریر را به نزد ادریس فرستاد. متکلم زیدی نزد ادریس تقرب یافت تا سرانجام روزی به دور از چشم راشد، در ربیع الاول سال 177 هجری، وی را مسموم کرد و پا به فرار گذاشت.

راشد با کمک رؤسای قبایل بربر اداره حکومت و دولت ادریسیان را برعهده گرفت تا هنگامی که پسر ادریس به سن یازده سالگی رسید. در این هنگام با توطئه کارگزاران عباسی در آفریقا، راشد نیز به قتل رسید و از سال 188 هجری ادریس دوم راه پدر را ادامه داد و در سال 213 هجری از دنیا رفت و فرزندان او نسل اندر نسل تا سال 363 هجری بر مغرب حکومت کردند.

بدین سان با فرار ادریس به مغرب، دولت ادریسیان شکل گرفت و آنان موجبات گسترش اسلام و فرهنگ و رونق اقتصادی آن را در مغرب در میان قبایل تازه مسلمان بربر فراهم آورده و نخستین سلسله شیعی را در جهان اسلام، عبدالله بن معاویه، تشکیل دادند.

 

3- قیام یحیی بن عبدالله در دیلم

یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن (ع) یکی از یاران و راویان امام صادق (ع) و به عقیده ابوالفرج اصفهانی، از نظر مذهبی، مردی خوش عقیده بود. وی در قیام فخ، زخمی و متواری شد و سرانجام به سرزمین دیلم در شمال قزوین رفت. یحیی در سال 176 هجری با کمک پادشاه جستانی منطقه دیلم قیام کرد. مردم شهرها و ولایات شمال و جنوب البرز به وی گرویدند و چنان دامنه قیام وی گسترش یافت که هارون، فصل بن یحیی برمکی را به این منطقه فرستاد تا به هر شکل ممکن، یحیی بن عبدالله را آرام سازد. فضل، نامه‌ای بر استمالت وی نوشت و یحیی را دعوت به آرامش کرد. وی چون پراکندگی و اختلاف میان یاران خود را مشاهده کرد، دعوت فضل را پذیرفت، به شرطی که هارون به خط خویش امان نامه‌ای با گواهی فقیهان و قاضیان بغداد برایش بفرستد. هارون نیز پذیرفت و امان نامه‌ای برای وی فرستاد. یحیی به همراه فضل به بغداد رفت و هارون هدایایی به وی داد و پس از مدتی فضل وی را رها ساخت و یحیی به حجاز بازگشت. ولی چندی نگذشت که هارون، یحیی را از حجاز طلبید و او را به زندان افکند و بر او سخت گرفت تا از دنیا رفت.

یحیی بن عبدالله، از شاگردان امام صادق (ع) و شیعه راستین وی بود. وی در دیلم پیروان بسیاری پیدا کرد و با عالمانی که همراه وی بودند اسلام را در این منطقه گسترش دادند و بر اثر مساعی وی بود که تشیع به این منطقه راه یافت و پس از آن علویان بسیاری به این منطقه مهاجرت کردند و به ترویج تشیع همت گمارند. با ولایت عهدی امام رضا (ع) سادات علوی به نواحی ری و عراق و قومس رفتند و با شهادت آن حضرت، آنان به کوهستان‌های ری و دیلم و طبرستان متواری، یا در این مناطق شهید شدند و یا سکونت اختیار کردند.

 

مبارزات علویان

در دوران حکومت هارون، علویان دوره‌ای بس دشوار و توان فرسایی را سپری می‌کردند، زیرا آنان در برابر جو اختناق و ارعاب نظام حاکم سر تسلیم فرود نمی‌آوردند و بدین دلیل آنان را در زندان‌های مخوف بنی عباس می‌انداختند و شکنجه می‌کردند. بدین سان حاکمان بنی عباس بسیاری از علویان را به شهادت رساندند. این امر خود نشانه‌ای است از نیرو و شوکت مبارزان مکتبی و دلیلی است بر تهدید نظام حاکم از سوی ایشان. هم چنین می‌توان با اتکا بر این دلیل به عمق مصیبت‌ها و فجایعی پی برد که این بیت پاک از ناحیه بنی عباس و در راه تحقق رسالت و مکتب الهی متحمل شدند.

از این روست که می‌بینیم تأکید رسول خدا(ص) بر اهتمام به اهل بیت خود و نیز قلمداد کردن آن‌ها به عنوان وارثان خویش و محور اهل حق قرار دادن آنان و گفتن این نکته که: «حکایت اهل بیت من، همچون حکایت کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد، نجات یافت و آن که از آن عقب ماند، غرق و نابود شد»، بدون دلیل و بیهوده نبوده است.

داستان زیر، برخی از دشواری‌های بزرگ خاندان رسول خدا و فرزندان فاطمه و علی (علیهم السلام) را به خوبی بیان می‌کند:

از عبیدالله بزاز نیشابوری که فردی مسن بود، روایت شده است که گفت: میان من و حمید بن قحطبه طائی طوسی، معامله‌ای بود. روزی برای دیدنش به سوی او سفر کردم. خبر آمدن من به گوش او رسیده بود و وی در همان وقت و در حالی که هنوز من جامه سفر بر تن داشتم و آن را عوض نکرده بودم، مرا احضار کرد. آن هنگام، ماه رمضان و موقع نماز ظهر بود. چون پیش او رفتم وی را در اتاقی دیدم که در آن آب جریان داشت. بر او سلام کردم و نشستم. او نشست و آفتابه‌ای آورد و دست هایش را شست و مرا نیز فرمود که دست هایم را بشویم. آن گاه سفره غذا گستردند. من از یاد بردم که روزه هستم و اکنون هم ماه رمضان است، اما بعدا این موضوع را به یاد آوردم، دست از خوردن کشیدم. حمید از من پرسید: چه شد، چرا نمی‌خوری؟ پاسخ دادم:‌ای امیر! ماه رمضان است و من نه بیمارم و نه عذر دیگری دارم تا روزه ام را بشکنم و شاید امیر عذر یا بیماری داشته باشد که روزه نگرفته است.

امیر پاسخ داد: من علت خاصی برای افطار روزه ندارم و از سلامت نیز برخوردارم. سپس چشمانش پر از اشک شد و گریست. پس از آن که امیر از خوردن فراغت یافت، از او پرسیدم: موجب گریستن شما چیست؟ پاسخ داد: هارون الرشید هنگامی که در طوس بود، در یکی از شب‌ها مرا خواست. چون بر او وارد شدم، دیدم رو به رویش شمعی در حال سوختن است و شمشیری سبز و آخته نیز دیده می‌شود. خدمتکار او هم ایستاده بود. چون در برابرش ایستادم سرش را بالا گرفت و پرسید: از امیر المؤمنین چگونه اطاعت می‌کنی؟ پاسخ دادم: با جان و مال. هارون سر به زیر افکنده و به من اجازه بازگشت داد.

از رسیدنم به منزل مدتی نگذشته بود که دوباره فرستاده هارون به نزد من آمد و گفت: امیرالمؤمنین با تو کار دارد. پیش خود گفتم: به خدا سوگند، می‌ترسم هارون عزم کشتن مرا کرده باشد، اما چون نگاهش به من افتاد، شرمنده شد. دوباره در برابر هارون قرار گرفتم. از من پرسید: از امیرالمؤمنین چگونه اطاعت می‌کنی؟ گفتم با جان و مال و خانواده و فرزند. هارون تبسمی کرد و سپس به من اجازه داد که برگردم. چون به خانه رسیدم، مدتی سپری نشد باز پیک هارون به دنبالم آمد و گفت: امیرالمؤمنین با تو کار دارد. من باز در پیش گاه هارون حاضر شدم. او که به همان حالت گذشته اش نشسته بود، از من پرسید: از امیرالمؤمنین چگونه اطاعت می‌کنی؟ گفتم: با جان و مال وخانواده و فرزند و دین. هارون خندید و آن گاه به من گفت: این شمشیر را بگیر و آن چه این خادم به تو دستور می‌دهد انجام بده.

خادم، شمشیر را گرفت و به من داد و مرا به خانه‌ای که در آن قفل بود، در را گشود، ناگهان در وسط اتاق با چاهی رو به رو شدیم. هم چنین سه اتاق دیدم که در همه آن‌ها قفل بود. خادم در یکی از اتاق‌ها را گشود. در آن اتاق با بیست تن از افراد کهن سال و جوان مواجه شدیم که همگی به زنجیر بسته شده بودند و موها و گیسوانشان، روی شانه هایشان ریخته بود. خادم به من گفت: امیرالمؤمنین تو را به کشتن اینان فرمان داده است. همه آن‌ها علوی و از تبار علی و فاطمه بودند. خادم یکی یکی آن‌ها را نزد من می‌آورد و من هم سرهای آن‌ها را به شمشیر می‌زدم، تا آن که آخرین آنها را نیز گردن زدم. سپس خادم جنازه‌ها و سرهای کشتگان را در آن چاه انداخت. آن گاه خادم در اتاق دیگری را گشود. در آن اتاق هم بیست تن از افراد علوی از تبار علی و فاطمه به زنجیر بسته شده بودند. خادم به من گفت: امیرالمؤمنین تو را فرموده است که اینان را بکشی. آن گاه خود یکی یکی آن‌ها را به نزد من می‌آورد و من گردن آن‌ها را می‌زدم و او هم سرها و جنازه‌های آن‌ها را در آن چاه می‌انداخت، تا آن که همه آن بیست تن را هم کشتم. سپس در اتاق سوم را گشود و در آن هم بیست نفر از تبار علی و فاطمه، با موها و گیسوان پریشان، به زنجیر بودند. خادم به من گفت: امیرالمؤمنین فرموده است که اینان را بکشی. آن گاه یکایک ایشان را نزد من می‌آورد و من هم آن‌ها را گردن می‌زدم و او هم سرها و جنازه هایشان را در آن چاه می‌انداخت. نوزده نفر از آن‌ها را گردن زده بودم و تنها پیری از آن‌ها باقی مانده بود.

آن پیر مرا گفت: نفرین بر تو‌ای بدبخت! روز قیامت هنگامی که تو را نزد جد ما رسول خدا(ص) بیاورند تو چه عذری خواهی داشت که شصت نفر از فرزندان آن حضرت را که زاده علی و فاطمه بودند، به قتل رساندی؟ پس دو دست و شانه هایم به لرزه افتاد. خادم، خشمناک به من نگریست و مرا از ترک وظیفه ام منع کرد.پس نزد آن پیر آمدم و او را هم کشتم و خادم جسد او را نیز در آن چاه افکند. اکنون با این وصف که من شصت تن از فرزندان رسول خدا (ص) را کشته ام، روزه و نماز من چه سودی برایم خواهد داشت؛ حال آن که تردید ندارم که در آتش، جاودان خواهم ماند.

 

سخنان برگزیده

  • امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‌علیه السلام است.

  • روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َ‌علیه السلام) کانَ یبِکی مِن خَشیةِ اللَّهِ حَتّى‌ تَخضَلَّ لِحیتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام کاظم همواره از بیم خدا مى‌گریست، چندان که محاسنش از اشک تر مى‌شد.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‌آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

  • امام کاظم‌ علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‌کرد.

  • امام کاظم‌ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یومٍ؛

کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: ما مِن شَى‌ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

در هر چیزى که چشمانت مى‌بیند، موعظه‌اى است.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یومِ القِیامَة؛

هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‌دارد.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یتَناجى‌ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‌اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى‌کند.

  • امام کاظم‌ علیه السلام: إیاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آن‌گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛

خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‌برِ هر کس مباش.

  • امام کاظم ‌علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا.

  • امام کاظم‌ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شکیبایى در عافیت بزرگ‌تر است از شکیبایى در بلا.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۳
آدمین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی